دوستان ملا که خرش را به اندازه خودش مي شناختند ، متوجه شدند که روز به روز ضعيف تر
مي شود . روزي به ملا گفتند : ملا ، مگر به خرت غذا نميدهي که اينقدر ضعيف شده ؟
ملا گفت : چرا ، شبي دو من جو از من جيره مي گيرد................
آوردهاند كه شيخ جنيد بغداد به عزم سير از شهر بغداد بيرون رفت
و مريدان از عقب او شيخ احوال بهلول را پرسيد. گفتند او مردي ديوانه است.
گفت او را طلب كنيد كه مرا با او كار است. پس تفحص كردند و او را در صحرايي يافتند.
شيخ پيش او رفت و در مقام حيرت مانده سلام كرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسيد چه كسي (هستي)؟ عرض كرد............
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت