آوردهاند كه شيخ جنيد بغداد به عزم سير از شهر بغداد بيرون رفت
و مريدان از عقب او شيخ احوال بهلول را پرسيد. گفتند او مردي ديوانه است.
گفت او را طلب كنيد كه مرا با او كار است. پس تفحص كردند و او را در صحرايي يافتند.
شيخ پيش او رفت و در مقام حيرت مانده سلام كرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسيد چه كسي (هستي)؟ عرض كرد............
شما به عنوان یک عضو وارد نشده اید برای دسترسی به مطالب های سایت باید عضو شوید
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !